.

.

دریافت کد باکس دلنوشته های من

دلنوشته های من

ای کاش برگردد روزهای زیبای با هم بودن .یا لااقل تکرار شود بخشی از آن معجزه نگاهت

عجب روزگاری بود...

چقدر زیبا گفته حضرت حافظ :

با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل

کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست

 

من هر جا که احساس گرگ بودن بهم دست بده بلافاصله محل رو ترک میکنم

ای تو که مخاطب خاص این نوشته ای

مطمعن باش هر آن چه کردم برای خوشبختی تو کردم

...

اینم یهویی از دلم گذشت.ناسلامتی اسم وبمون دلنوشته هست

خانمان سوز بود آتش آهی گاهی    ناله ای میشکند پشت سپاهی گاهی

 

[ چهار شنبه 28 شهريور 1397برچسب:دلنوشته های من,دلنوشته,دل نوشته های من,دلنوشته های ابراهیم حسینی,شعر, ] [ 18:8 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

یار

جان خواهم از خدا، نه یکی بلکه صد هزار ★★★تا صد هزار بار بمیرم برای یار

 

من زارم و تو زار دلا یک نفس بیا★★★تا هر دو در فراق بنالیم زار زار

 

از بس که ریخت گریهٔ خون در کنار من★★★پر شد از این کنار، جهان، تا به آن کنار

 

در روزگار هجر تو روزم سیاه شد ★★★بر روز من ببین که چه‌ها کرد روزگار

 

چون دل اسیر توست، ز کوی خودش مران ★★★دل‌داریی کن و دل ما را نگاه دار

 

کام من از دهان تو یک حرف بیش نیست★★★ بهر خدا که لب بگشا، کام من بر آر

 

چون خاک شد هلالی مسکین به راه تو ★★★خاکش به گرد رفت و شد آن گرد هم غبار

 

 

پ.ن:ماه امشب خیلیی خوشگله :)

[ چهار شنبه 25 اسفند 1395برچسب:شعر,ماه,چهارشنبه سوری,عشق,یار, ] [ 1:32 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

از تو گذر نمیشود

از همه کس گُذر کنم

از تو گذر نمی شود

 

مشکل تو وفای من

مشکل من جَفای تو

 

کن نظری که تشنه ام

بَهر وصال عشق تو

 

من نکنم نظر به کس

جز رُخ دلربای تو

 

جان من و جهان من

روی سپید تو شدست

 

عاقبتم چنین شود

مرگ من و بَقای تو

 

از تو برآید از دلم

هر نفس و تنفسم

 

من نروم ز کوی تو

تا که شوم فَنای تو...

 

#مولانا

[ سه شنبه 5 بهمن 1395برچسب:جدایی,شعر,ادبی,مولانا,عشق, ] [ 21:21 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

کسی که نیست..

به گمانم نگهم دل به کسی بست که نیست

و دلم غرق تمنای کسی هست که نیست

همه شهر به دلدادگی ام می خندند 

که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست

«تو به من گفتی از این عشق حذر کن» ... آری 

و تو گفتی که ره عشق تو سخت است، که نیست 

مدتی هست به دلسوزی خود مشغولم 

که دلم بند نفس های کسی هست که نیست...

 

 

#فریدون_مشیری

[ دو شنبه 4 بهمن 1395برچسب:جدایی,شعر,عشق,ادبی,فریدون,مشیری,انتظار, ] [ 22:12 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

عشق و عاشق

نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست

عشق را همواره با دیوانگی پیوندهاست

 

شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق

ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست

 

چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟

لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست

 

عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج

علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست

 

با غبار راه معشوق است راز آفتاب

خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست

 

جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس

هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست

 

خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد

تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست

 

عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن

تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست

 

عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ

کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست 

 

[ ]

ابروکمان

دلبری دارم که بس ابرو کمانی میکند

دائما دعوت مرا بر نغمه خوانی می کند

 

تا که غافل میشوم از او زند یک سلمه ای

خواهدم لیکن کرشمه آنچنانی میکند

 

گاه و بیگاه ام چو می بیند سمج بر درگه اش

دامنم پر از کرم ، در یمانی می کند

 

باو جودی که نمی خواهد دمی غافل مرا

گاه گاهی هم دریغ از هم زبانی میکند

 

خواهدم دائم بدنبال خودش در جستجو

می برد در بوته اما مهربانی میکند

 

باوجودی که کسی چون من نباشد قابل اش

دائم از هر روزنی ، چشمک پرانی میکند

 

خواهدم مجنون خویش و دائما در جستجوی

خود مرا دعوت به صد پرده درانی میکند

 

خواهدم تیشه بدوشی که به کوی اش پر تلاش

در پی شیرین خود سعی کلانی میکند

 

مانده ام من لیلی اش یا او بود لیلی ی من

هر دو روی سکه رو ، در هر زمانی میکند

 

وعده برکام دل او آن جهانی میکند

دائما هستم بسی شرمنده از الطاف او

 

کو نگاهی بر چو من ، در هر مکانی میکند

جلوه ها بر چون "قلمزن" گر چه دارد بیشمار

 

[ چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:شعر,عشق,دلدار, ] [ 10:37 ] [ عادل ]
[ ]

دیدم بی خبر آمدی و رفتی


هزار و یک ترانه
دفتر سوم: شکوه
نام ترانه: دیدم بی خبر آمدی و رفتی
تقدیم به: ف-ک
توضیحات: سرایش93/10/21- ناتمام
**
دیدم بی خبر آمدی و رفتی
نیم نگاهی به ما نکردی و رفتی
چشم م دوخته بودم بر نگاهایت
نگاهی هم به ما نکردی و رفتی
**
دیدم چشم به راه دگری بودی
در حال و هوای کس دگری بودی
دیدم حال و هوایت با من نیست
دیدم در هوای دگری بودی
**

حسن بذرگری(آیین)

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:شعر,دلنوشته,حال و هوا, ] [ 14:0 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

فرشته بودی و لی بی فا

 هزار و یک ترانه

 دفتر سوم : شکوه

 نام ترانه: فرشته بودی و لی بی فا

 تقدیم به: ف-ک

 توضیحات: سرایش93/10/21- ناتمام

**

  فرشته بودی و لی بی فا

 حوریه بودی ولی بی وفا

  ماه رخ ی بودی در چشم ما 

ماه رخ ی بودی ولی بی وفا

**

 حسن بذرگری( آیین) 

 hasan.bazrgari@gmai.com

 

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:فرشته,شعر,آیین, ] [ 13:31 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

ز که بنالم جز خویش خویش

 هزار و یک ترانه

 دفتر سوم : هجر

 نام ترانه: از که بنالم جز خویش خویش

 تقدیم به :

توضیحات : سرایش 93/9/25- ناتمام

**

از که بنالم جز خویش خویش

 از که بنالم  جز دل خویش

 هیچ کس که به ما بد نکرد

 جز دل ما با خویش خویش

**

 خویشم مرا آوره کرد

 خویشم مرا ویرانه کرد

 خویشم مرا بیچاره کرد

 خویشم مرا دیوانه کرد

**

 از بیگانه نه نالم جز خویش

 نه از بیگانه بخواهم نه از خویش

 هم بیگانه جفا کرد هم خویش

 از بیگانه بنالم یا از خویش

**

 حسن بذرگری( آیین)93/9/25

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:شعر,استادآیین,دلنوشته, ] [ 8:23 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

وصف آن ناز گل شیراز می کند دلم

 

هزار  و یک ترانه

 دفتر  چهارم : یاد یار

 نام ترانه: وصف آن ناز گل  شیراز می کند دلم

تقدیم به: م - ا

توضیحات: سرایش93/10/18- ناتمام

**

وصف آن ناز گل  شیراز می کند دلم
و صف آن مه روی بی مثال میکند دلم
 آنچه را نتواست حافظ به توصیف کند 
وصف آن در عزل ناب می کند دلم
**

 نادیده وصف چشم آهویش میکند دلم
 نادیده  وصف کمان ابرویش میکند دلم 
حافظ دید مه رویش و و صف  روی اوکرد 
 دل من نادیده وصف آن تناز می کند دلم

**

 هوای ناز گل شیراز کرده است دلم

 هوای ناز گل ناز  کرده است دلم

 هوای بوی  بهار نار نج ش کرده است دلم

 هوای  شراب ناب  شیراز کرده است دلم

 حسن بذرگری(آیین)93/10/18

 

 

[ یک شنبه 21 دی 1393برچسب:شعر,گریه,حسن آیین, ] [ 8:19 ] [ حسن آیین (شاعر نامی) ]
[ ]

عاشقم

عاشقم ....اهل همین کوچه بن بست کناری,

که تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی,

تو کجا؟

کوچه کجا؟

پنجره باز کجا؟

من کجا ؟

عشق کجا؟

طاقت آغاز کجا؟

تو به لبخند و نگاهی ,

من دلداده به آهی,

بنشستیم

تو در قلب و

من خسته به چاهی ...گنه از کیست ؟

ار آن پنجره باز ؟

از آن لحظه آغاز ؟

از آن چشم گنه کار ؟

از آن لحظه دیدار ؟

کاش می شد گنه پنجره و لحظه و چشمت  ,

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب,

تو را سخت در آغوش بگیرم

(فریدون مشیری)

 

 

[ جمعه 5 دی 1393برچسب:شعر,فریدون مشیری,عشق,کوچه, ] [ 11:43 ] [ عادل ]
[ ]

معنای عشق و صفات عاشقی

از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم

یادگار از تو چه شب ها , چه سحر ها دارم

با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم

گر چه از خود خبرم نیست خبرها دارم

تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی

تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی

آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی

دل سودا زده ام را به حبیبم دادی

بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی

داروی کشتن من یاد طبیبم دادی

ورنه اینقدر مهم جور و جفا یاد نداشت

هیچ شیرین سر خونریزی فرهاد نداشت

حسن در بردن دل همره و همکار تو بود

غمزه دمساز تو عشوه مددکار تو بود

وصل و هجران سبب گرمی بازار تو بود

راست گویم دل دیوانه گرفتار تو بود

گر تو ای عشق نه مشاطه خوبان بودی

ترک آن ماه جفا پیشه چه آسان بودی

چون نکو مینگرم ,شمع تو, پروانه توئی

حرم و دیر توئی , کعبه و بتخانه تویی

راز شیرینی این عالم افسانه توئی

لب دلدار توئی , طره جانان تویی

گرچه از چشم بتی بی دل و دینم ای عشق

هر چه بینم همه از عشق تو بینم ای عشق

گرچه ای عشق شکایت ز تو چندان دارم

که به عمری نتوانم همه رو بشناسم

گرچه از نرگس او ساخته ای بیمارم

گرچه زان زلف گره ها زده ای درکارم

باز هم گرم از این آتش جانسوز توام

سرخوش از آه و غم و درد شب و روز توام

باز اگر بوی مئی هست ز میخانه تست

باز اگر آب حیاطی است به پیمانه تست

باز اگر راحت جانی بود افسانه تست

باز هم عقل کسی راست که دیوانه تست

شکوه بیجاست مرا کشتی و آنم دادی

آنچه از بخت طمع داشتم آنم دادی

خواهم ای عشق که میخانه دلها باشم

بیخبر از حرم و دیر و کلیسا باشم

گرچه زین بیشتر از دست تو رسوا باشم

بی تو یک لحظه نباشد که به دنیا باشم

بعد از این رحم مکن بر دل دیوانه من

بفرست آنچه غمت هست به غمخانه من

من ندیدم سخنی خوشتر از افسانه تو

عاقلان بیهوده خندند به دیوانه تو

نقد جان گرچه بود قیمت پیمانه تو

آه از آن دل که نشد مست زمیخانه تو

کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق

آن دلی کز تو نلرزد به چه ارزد ای عشق

(عماد خراسانی)

 

 

[ جمعه 5 دی 1393برچسب:شعر,عشق,دلنوشته,عماد خراسانی, ] [ 11:10 ] [ عادل ]
[ ]

شعر عاشقانه

اینم شعری زیبا از عاشق و معشوق در دلنوشته های من

من فکر دوتا قافیه و باز ردیفم

باز آی و بزن شانه به موهای لطیفم...

سرخ است لبانت که به تشبیه انار است

ایواای..نزن دست ...ببین روی لطیفم

از بین کدامین غزلم باز شکفتی؟

من دختری از واژه احساس شریفم...

من تا ته این معرکه عشق می آیم

نه در تب احساس و نه در عشق ضعیفم...

بی تاب توام شرم نشسته سر راهم

بگذار و بیا در بغل جسم نحیفم...

ترسم که نگاهت به نگاهم بخورد باز

من بازی چشمان تو را خوب حریفم...

ای کاش من آن پارچه روی سرت وای

باز آی و بزن شانه به موهای لطیفم...

 

دوستانی که قبلا این شعر رو خوندن میدونن

مصرع اول عاشق ..و مصرع دوم معشوق هستش

 حبیب قاسمی

[ دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:شعر,عاشق,معشوق,دلنوشته, ] [ 23:20 ] [ عادل ]
[ ]

پاییز

وه چه زیبا اگر پاییز بودم

وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی

در کنار قلبم عاشق شعله میزد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه من ,

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دل های خسته

پیش رویم

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی

کاش چون پاییز بودم...

کاش چون پاییز بودم

فروغ فرخزاد

[ شنبه 1 آذر 1393برچسب:شعر,عشق,عاشقی,پاییز, ] [ 23:8 ] [ عادل ]
[ ]

اشعار عاشقانه

 

مطرب عشق عجب ساز و نوای دارد

                   نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالم از ناله عشاق مبادا خالی

                که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد

....

سحر بلبل حکایت با صبا کرد 

                    که عشق روی گل با ما چه ها کرد

به هر سو بلبل عاشق در افغان 

                                 تنعم از میان باد صبا کرد

.......

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد 

                      چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

                           یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

....

مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش

                   لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش

چارده ساله بتی چابک شیرین دارم

           که به جان حلقه به گوش است مه چادهش

....

در وفای کوی تو مشهور خوبانم چو شمع

           شب نشین کوی سربازان و رندانم چوشمع

در شب هجرت مرا پروانه وصلی فرست

             ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

 

[ چهار شنبه 21 آبان 1393برچسب:اشعار عاشقانه,عشق,شعر, ] [ 8:22 ] [ عادل ]
[ ]

خواب ها کم است

                                      بسم الله الرحمن الرحیم

   اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است                 دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست        من ازتو می نویسم و این کیمیا کم است

  سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست          در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

   تا این غزل شبیه غزل های من شود           چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

     گاهی ترا کنار خود احساس میکنم                    اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست                 آیا هنوز آمدنت را بها کم است

محمد علی بهمنی

[ دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:شعر,محمدعلی بهمنی, ] [ 8:30 ] [ عادل ]
[ ]

بوی عشق

نقل است که مجنون دل افکار
چو شد از مردن لیلا خبردار

گریبان چاک کرد با اه و افغان
به سوی مرقد لیلا شتابان

در انجا کودکی دید ایستاده
به سر عمامه ای مشکین نهاده

نشان مرقد لیلا از او جست
پس ان کودک بخندید و به او گفت

که ای مجنون تورا گر عشق بودی
زمن کی این تمنا می نمودی

برو در این بیابان جستجو کن
ز هر خاکی کفی بردار و بو کن

ز هر خاکی که بوی عشق برخاست
یقین کن تربت لیلا همان جاست

[ شنبه 22 شهريور 1393برچسب:شعر,لیلی و مجنون,بوی عشق, ] [ 1:7 ] [ عادل ]
[ ]

گوهر فروش



خیال شهریار در آسمان جوانی هایش بال می گشاید ،

شادابی کمرنگی در چهره اش پدید می آید وزبانش عنان اختیار از کف

می دهدو می گوید:

وقتی که در کشاکش میدان عشق مغلوب شدم واطرافیان نامرد

معشوقه ام به نا مرادی ام کشاندند

وحسن و جوانی وآزادگی وعشق وهنرم همه در برابر قدرت اهریمنی

زر وسیم تسلیم شدند در خویشتن شکستم،گویی که لاشه

خوشکیده ام را ....

 

داستان جانسوز شهریار را در ادامه مطلب بخوانید.


ادامه مطلب
[ جمعه 21 شهريور 1393برچسب:شعر,شهریار,دلنوشته,عاشقانه, ] [ 23:59 ] [ عادل ]
[ ]

پایان عشق لیلی و مجنون

یکی از غم انگیزترین و تاثیر گذارترین داستان های عاشقانه فارسی،داستان عشق لیلی و مجنون است. این افسانه اگرچه ریشه ای سامی و عرب دارد، اما از آنجا که توسط یکی از بزرگترین و قوی ترین داستان سرایان زبان و ادب پارسی، یعنی "نظامی گنجوی" سروده شده است، جزو ماندگارترین غم نامه ها و عاشقانه های ادبی دنیاست.

 

لیلی در واپسین دقایق زندگی نزد مادرش به عشق مجنون اعتراف کرد و آخرین تمنای خود را با او در میان نهاد که زمانی که از این دنیا رفتم:

فرقم ز گلاب اشک تر کن عطرم ز شمامه جگر کن

بر بند حنوطم از گل زرد کافور فشانم از دم سرد


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:عشق,لیلی,مجنون,شعر, ] [ 22:28 ] [ عادل ]
[ ]

سنگدلان

 

پیش این سنگ دلان قدر دل وسنگ یکیست 
قیل وقال زغن وبانگ شباهنگ یکیست 
دیدی آنرا که توخواندی به جهان یارترین، 
چه دل ازار ترین شد 
چه دل ازارترین! 
نه همین سردی وبیگانگی ازحد گذراند؟ 
نه همین درغمت اینگونه نشاند؟ 
باتوچون دشمن دارد سرجنگ! 
دل دیوانه تنها دل تنگ! 

[ پنج شنبه 13 شهريور 1393برچسب:شعر,عشق,سنگدل,غم, ] [ 23:54 ] [ عادل ]
[ ]

[ جمعه 7 شهريور 1393برچسب:شعر,خلق,دروغ,خوبی, ] [ 19:37 ] [ عادل ]
[ ]

شعر زیبای عماد خراسانی

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
                         از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
        غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
                     ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم

        دمبدم حلقه این دام شود تنگتر و من
                              دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم
        سر پرشور مرا نه شبی ای دوست بدامان
                                    تا شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم 

       ساز بشکسته ام و طائر پربسته نگارا
                         عجبی نیست که اینگونه غم افزاست فغانم

متن کامل شعر در ادامه مطلب:


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 5 شهريور 1393برچسب:شعر,عمادخراسانی,عشق, ] [ 22:20 ] [ عادل ]
[ ]

دل ...

دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یار ترین
سیـ ـنه را ساختی از عشقش سر شارترین
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوار ترین
چه دل آزار شد آخر،چه دل آزار ترین . . .
دیدی ای دل ؟

[ یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:شعر,دل,عشق, ] [ 13:30 ] [ akharin 2 khtare khob ]
[ ]

من گذشتم ...

 

 

زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

[ یک شنبه 7 شهريور 1393برچسب:شعر,گذشت,دگران, ] [ 13:23 ] [ akharin 2 khtare khob ]
[ ]

شعری زیبا

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:دلتنگتر,شعر,شعر عاشقانه,دماوند,ای عشق,نیلوفر, ] [ 1:53 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد