.

.

دریافت کد باکس نشان عشقـ

نشان عشقـ

اي که مي پرسي نشان عشق چيست ؟

عشق چيزي جز ظهور مهر نيست.

 

عشق يعني مشکلي اسان کني

دردي از در مانده اي درمان کني....

 

در ميان اين همه غوغا و شر

عشق يعني کاهش رنج بشر....

 

عشق يعني گل به جاي خار باش

پل به جاي اين همه ديوار باش...

 

عشق يعني تشنه اي خود نيز اگر

واگذاري اب را ، بر تشنه تر ...

 

عشق يعني دشت گل کاري شده

در کويري چشمه اي جاري شده...

 

عشق يعني ترش را شيرين کني

عشق يعني نيش را نوشين کني...

 

هر کجا عشق ايد و ساکن شود

هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود

[ چهار شنبه 24 آذر 1395برچسب:عشق,عاشقی,دوست,داشتن, ] [ 23:38 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

عشق و عاشق

نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست

عشق را همواره با دیوانگی پیوندهاست

 

شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق

ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست

 

چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟

لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست

 

عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج

علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست

 

با غبار راه معشوق است راز آفتاب

خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست

 

جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس

هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست

 

خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد

تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست

 

عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن

تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست

 

عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ

کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست 

 

[ ]

غم عشق

 

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

 

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

 

محراب ابرویت بنما تا سحرگهی

دست دعا برآرم و در گردن آرمت

 

گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی

صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

 

خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب

بیمار بازپرس که در انتظارمت

 

صد جوی آب بسته‌ام از دیده بر کنار

بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

 

خونم بریخت و از غم عشقم خلاص داد

منت پذیر غمزه خنجر گذارمت

 

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

 

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل

در پای دم به دم گهر از دیده بارمت

 

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست

فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت

 

 

[ پنج شنبه 16 خرداد 1394برچسب:عشق,دلنوشته,غم عشق,عاشقی, ] [ 16:33 ] [ عادل ]
[ ]

پاییز

وه چه زیبا اگر پاییز بودم

وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی

در کنار قلبم عاشق شعله میزد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه من ,

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دل های خسته

پیش رویم

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی

کاش چون پاییز بودم...

کاش چون پاییز بودم

فروغ فرخزاد

[ شنبه 1 آذر 1393برچسب:شعر,عشق,عاشقی,پاییز, ] [ 23:8 ] [ عادل ]
[ ]

عاشقی و غیرت

افسر عراقی تعریف می کرد:یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.

آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.

بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟

سرش را تکان داد.

گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »


ادامه مطلب
[ شنبه 18 مرداد 1393برچسب:عاشقی,غیرت,افسرعراقی,بچه,سرباز,جنگ,عشق وغیرت, ] [ 16:13 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد