.

.

دریافت کد باکس پاییز

پاییز

وه چه زیبا اگر پاییز بودم

وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی

در کنار قلبم عاشق شعله میزد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه من ,

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دل های خسته

پیش رویم

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی

کاش چون پاییز بودم...

کاش چون پاییز بودم

فروغ فرخزاد

[ شنبه 1 آذر 1393برچسب:شعر,عشق,عاشقی,پاییز, ] [ 23:8 ] [ عادل ]
[ ]

راه عشق

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست 

آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که میکشد

جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال

هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان 

چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو

حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

 

[ سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:دلنوشته های من,راه عشق,عشق,عاشقانه, ] [ 8:52 ] [ عادل ]
[ ]

خواب ها کم است

                                      بسم الله الرحمن الرحیم

   اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است                 دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست        من ازتو می نویسم و این کیمیا کم است

  سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست          در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

   تا این غزل شبیه غزل های من شود           چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

     گاهی ترا کنار خود احساس میکنم                    اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست                 آیا هنوز آمدنت را بها کم است

محمد علی بهمنی

[ دو شنبه 12 آبان 1393برچسب:شعر,محمدعلی بهمنی, ] [ 8:30 ] [ عادل ]
[ ]

باز میخوانم تو را

باز ميخواهم ترا، ای عشق من
باز هم نام تو بر لب ميبرم
اين نگاه بی فروغ خسته ام
کی به جانت آتشی، ديگر زند
اين لبان سرد و خالی از هوس
کی تواند، مستی پيشين دهد
باز ميخواهم ترا، ای عشق من
باز هم نام تو بر لب ميبرم
راست ميگويی دلا ديوانه ام
چون که خواهم صدر بزم غير را
می ستانم با همه بی مهريش
گر شوم بر درد عشقش مبتلا
باز ميخواهم ترا، ای عشق من
باز هم نام تو بر لب ميبرم

 

بهار جوانيم رفت، افسوس
نشاط عمر به پايان رسيد، افسوس
خوشی از غم چو عقاب کرده پرواز
سوی آسمانها رفت، افسوس
ای پرنده زيبا، سوی من بيا، بيا
آفتاب زندگيم!
روشنی چشمانم تار، تار
قلب شکسته ام در انتظارت
بود هميشه اين قلب غمگسارت
گر چه پرواز تو جای دگريست
برگرد، نما شاد اين قلب غمگينم
غم بهار جدايت، ماند به قلبم جاودانی
دانم اين عمر رفته، نقشيست از پشيمانی
[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:باز میخوانم تو را, ] [ 22:53 ] [ احمد ظاهر(وب کافه ای) ]
[ ]

احمدظاهر

از چشم تو چون اشک سفر کردم و رفتم
افسانه ی هجران تو سر کردم و رفتم
در شام غم انگيز وداع از صدف چشم
دامان ترا غرق گهر کردم و رفتم
چون باد بر آشفتم و گل های چمن را
با ياد رخت زير و زبر کردم و رفتم
ای ساحل اميد ، پی وصل تو چون موج
در بحر غمت سينه سپر کردم و رفتم
چون شمع ببالين خيالت شب خود را
با سوز دل و اشک سحر کردم و رفتم
چون مرغ شباهنگ همه خلق جهان را
از راز دل خويش خبر کردم و رفتم
چون شمع حديث غم دل گفتم و خفتم
پيراهنی از اشک به بر کردم و رفتم

[ چهار شنبه 30 مهر 1393برچسب:احمدظاهر, ] [ 22:28 ] [ احمد ظاهر(وب کافه ای) ]
[ ]

هوای گریه

دلم گرفته ای دوست ،هوای گریه بامن ...

گرازقفس گریزم کجاروم کجامن...

کجاروم؟که راهی به گلشنی ندانم ...که دیده برگشودم به کنج تنگنا،من....

نه بسته ام به کس دل،نه بسته دل به من کس.....چوتخته پاره برموج،رها،رها،رها،من...

زمن هرآنکه اودور ،چودل به سینه نزدیک....به من هر آن که نزدیک ،ازو جدا،جدا،من...

نه چشم دل بسویی ،نه باده درسبویی....که ترکنم گلویی به یاد آشنا،من...

زبودنم چه افزود؟نبودنم چه کاهد ...که گویدم به پاسخ که زنده ام چرامن؟...

ستاره ها نهفتم درآسمان ابری....دلم گرفته ای دوست !هوای گریه بامن...

[ سه شنبه 22 مهر 1393برچسب:دلنوشته های من,هوای گریه, ] [ 8:14 ] [ عادل ]
[ ]

اشعار عاشقانه

خوش آن چشمی که بیند روی ماهت

خوشا آن سر که گردد خاک راهت

روا باشـد دهـد جان عاشـق تو

اگـر افـتد به روی او نـگاهـت

 

خوشا آنان که در دامت اسیرند

به رخسار دل آرایت بصیرند

مکن از بین ما گلچین که گفتند:

کریمان, خوب و بد با هم پذیرند

 

شب و حیرانی و ما چشم در چشم

نشسته در تمنا , چشم در چشم

بیا تا بشکفد آیینه از تو

تماشا در تماشا چشم در چشم

 

همه شب تا به سحر ,چشم به راهت هستم

صنما منتظر چهره ماهت هستم

دلم از شوق تو لبریز صفا شد امشب

به دل شب به تمنای نگاهت هستم

[ سه شنبه 22 مهر 1393برچسب:دلنوشته های من,اشعار عاشقانه, ] [ 7:55 ] [ عادل ]
[ ]

هلال عید در ابروی یار باید دید

ای که در زنجیر زلفت چندین آشناست
..خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
..رخ تو در نظر من چنین خوش آراست

میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
..ترک کام خود گرفتم تا بر آید کام دوست

دلبر که جان فرسود از و کام دلم نگشود از او
..نومید نتوان بود از و باشد که دلداری کند

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
..به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
..ورای حد تقریرست شرح آرزومندی

شعرم به یمن مدح تو صد ملک دلگشاد
..گویی که تیغ تست زبان سخنورم
(حافظ)
+بزرگداشت خواجه ی شیرین سخن مبارک..

[ یک شنبه 20 مهر 1393برچسب:حافظ,خواجه شیرین سخن,هلال عید, ] [ 22:55 ] [ عادل ]
[ ]

عید غدیر

گفت برخیز که از یار سفیر آمده است‏
به چراغانى صحراى غدیر آمده است

موج یک حادثه در جان غدیر است امروز
و على چهره تابان غدیر است امروز

بیعت شیشه ‏اى و آهن پیمان شکنى‏
داد از بیعت آبستن پیمان شکنى !

پس از آن بیعت پر شور على تنها ماند
و وصایاى نبى در دل صحرا جا ماند

موج آن حادثه در جان غدیر است هنوز
و على چهره تابان غدیر است هنوز

…………..*.
……..*………*
…..*……………*
…*………………..*
..*………………….*
.*……………………*………*….*
*…………………….*…*…………..*
.*…………………….*……………….*
..*…………………….*…………….*
…*…………………………………*
…..*…………………………….*
……..*………………………*
………..*………………….*
……………*……………*
………………*……….*
…………………*…..*
………………….*..*
……………………*
……………………*
…………………..*
……………………*
……………………..*
………………………..*
…………………………..*
……………………………*
………………………….*
……………………….*
………………………*
عید غدیر مبارک باد

[ یک شنبه 20 مهر 1393برچسب:عید غدیر,علی,مولا,ولایت, ] [ 22:46 ] [ عادل ]
[ ]

عید غدیر خم

این حدیث دل بود تصنیف نیست@شیعه در محشر بلاتکلیف نیست@
شیعه راهش در مسیر اولیاست@ شیعه مولایش علی مرتضاست@
بهترین ها وبرترین ها را برایتان آرزومندم دست مولا همراهتان و عید ولایتش بر شماخجسته باد

[ یک شنبه 20 مهر 1393برچسب:عید غدیر خم,عید,ولایت,مولا,علی, ] [ 22:33 ] [ عادل ]
[ ]

سایه کوه

    

  یک روز رسد غمی به اندازه کوه

                        یک روز رسد نشاط اندازه دشت

      افسانه زندگی چنین است گلم

                      در سایه کوه باید از دشت گذشت

[ سه شنبه 15 مهر 1393برچسب:غم,افسانه دشت, ] [ 23:23 ] [ عادل ]
[ ]

خیــام

چون عهده نمی شود کسی فردا را

                       حالی خوش دار این دل پر سودا را

می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه

                                بسـیار بتـابد و نیـابد مـا را

[ شنبه 12 مهر 1393برچسب:دلنوشته های من,خیام,اشعار زیبای حضرت خیام, ] [ 8:14 ] [ عادل ]
[ ]

خیام

   

 

   برخـیز و بیا بتا برای دل ما

                        حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم

                        زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما

[ جمعه 11 مهر 1393برچسب:, ] [ 10:32 ] [ عادل ]
[ ]

مولانا

تا از تو جدا شده است آغوش مرا

از گریه کسی ندیده خاموش مرا

 

در جان و دل و دیده فراموش نه ای

از بـهر خدا مـکن فرامـوش مرا

[ جمعه 11 مهر 1393برچسب:خداوندگار, ] [ 10:26 ] [ عادل ]
[ ]

غزلی از شیخ اجل

چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت

                            دریـغا بوسه چنـدی بـر زنخـدان دلاویزت

خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی

               سپر انداخت عقل از دست ناوک های خون ریزت

برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی

                      فغان از قهر لطف اندود و زهر شکر آمیزت

لب شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن

                   بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت

جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی

                اگر نه روی شهر آشوب و چشم فتنه انگیزت

دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاری

               چو بیند دست در آغوش مستان سحر خیزت

دمامدم درکش ای سعدی شراب صرف و دم درکش

                  که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت

 

[ جمعه 11 مهر 1393برچسب:غزلی زیبا, ] [ 10:19 ] [ عادل ]
[ ]

بوی عشق

نقل است که مجنون دل افکار
چو شد از مردن لیلا خبردار

گریبان چاک کرد با اه و افغان
به سوی مرقد لیلا شتابان

در انجا کودکی دید ایستاده
به سر عمامه ای مشکین نهاده

نشان مرقد لیلا از او جست
پس ان کودک بخندید و به او گفت

که ای مجنون تورا گر عشق بودی
زمن کی این تمنا می نمودی

برو در این بیابان جستجو کن
ز هر خاکی کفی بردار و بو کن

ز هر خاکی که بوی عشق برخاست
یقین کن تربت لیلا همان جاست

[ شنبه 22 شهريور 1393برچسب:شعر,لیلی و مجنون,بوی عشق, ] [ 1:7 ] [ عادل ]
[ ]

گوهر فروش



خیال شهریار در آسمان جوانی هایش بال می گشاید ،

شادابی کمرنگی در چهره اش پدید می آید وزبانش عنان اختیار از کف

می دهدو می گوید:

وقتی که در کشاکش میدان عشق مغلوب شدم واطرافیان نامرد

معشوقه ام به نا مرادی ام کشاندند

وحسن و جوانی وآزادگی وعشق وهنرم همه در برابر قدرت اهریمنی

زر وسیم تسلیم شدند در خویشتن شکستم،گویی که لاشه

خوشکیده ام را ....

 

داستان جانسوز شهریار را در ادامه مطلب بخوانید.


ادامه مطلب
[ جمعه 21 شهريور 1393برچسب:شعر,شهریار,دلنوشته,عاشقانه, ] [ 23:59 ] [ عادل ]
[ ]

پایان عشق لیلی و مجنون

یکی از غم انگیزترین و تاثیر گذارترین داستان های عاشقانه فارسی،داستان عشق لیلی و مجنون است. این افسانه اگرچه ریشه ای سامی و عرب دارد، اما از آنجا که توسط یکی از بزرگترین و قوی ترین داستان سرایان زبان و ادب پارسی، یعنی "نظامی گنجوی" سروده شده است، جزو ماندگارترین غم نامه ها و عاشقانه های ادبی دنیاست.

 

لیلی در واپسین دقایق زندگی نزد مادرش به عشق مجنون اعتراف کرد و آخرین تمنای خود را با او در میان نهاد که زمانی که از این دنیا رفتم:

فرقم ز گلاب اشک تر کن عطرم ز شمامه جگر کن

بر بند حنوطم از گل زرد کافور فشانم از دم سرد


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 19 شهريور 1393برچسب:عشق,لیلی,مجنون,شعر, ] [ 22:28 ] [ عادل ]
[ ]

سنگدلان

 

پیش این سنگ دلان قدر دل وسنگ یکیست 
قیل وقال زغن وبانگ شباهنگ یکیست 
دیدی آنرا که توخواندی به جهان یارترین، 
چه دل ازار ترین شد 
چه دل ازارترین! 
نه همین سردی وبیگانگی ازحد گذراند؟ 
نه همین درغمت اینگونه نشاند؟ 
باتوچون دشمن دارد سرجنگ! 
دل دیوانه تنها دل تنگ! 

[ پنج شنبه 13 شهريور 1393برچسب:شعر,عشق,سنگدل,غم, ] [ 23:54 ] [ عادل ]
[ ]

[ جمعه 7 شهريور 1393برچسب:شعر,خلق,دروغ,خوبی, ] [ 19:37 ] [ عادل ]
[ ]

شعر زیبای عماد خراسانی

دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
                         از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
        غمم این است که چون ماه نو انگشت نمایی
                     ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم

        دمبدم حلقه این دام شود تنگتر و من
                              دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم
        سر پرشور مرا نه شبی ای دوست بدامان
                                    تا شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم 

       ساز بشکسته ام و طائر پربسته نگارا
                         عجبی نیست که اینگونه غم افزاست فغانم

متن کامل شعر در ادامه مطلب:


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 5 شهريور 1393برچسب:شعر,عمادخراسانی,عشق, ] [ 22:20 ] [ عادل ]
[ ]

شعری زیبا

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

[ چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:دلتنگتر,شعر,شعر عاشقانه,دماوند,ای عشق,نیلوفر, ] [ 1:53 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد