.

.

دریافت کد باکس تولد پدر

تولد پدر

کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد

و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود،رفت

همه ی خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد

پول های خرد راکه هنوز با تکه های قلک قاطی بود..

در جیبش ریخت و باسرعت از خانه خارج شد

وارد مغازه ای شد.با ذوق گفت:

"آقا ببخشید!یه کمربند میخواستم.آخه...آخه فردا تولد پدرمه"

مغازه دار:

"به به....مبارک باشه..چجوری باشه؟چرم یا معمولی،مشکی یا قهوه ای"

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت و گفت:

"فرقی نمیکنه...فقط......فقط دردش کم باشه.."

[ سه شنبه 16 دی 1393برچسب:عشق,پدر,پسر,تولدپدر, ] [ 11:19 ] [ 2khMale ShaHe PariOon ]
[ ]

دختر و پسر

پسر جوون تو کتابخونه از دختره پرسید:"مزاحمتون نمیشم کنارتون بشینم؟"

دختره با صدای بلند داد زد:"نمیخوام ی شب رو باهات بگذرونم!!!"

تمام دانشجوها تو کتابخونه به پسر که خیلی خجالت زده شده بود نگاه می کردن.بعده چند دقیقه دختره

رفت پیش پسره و بهش گف:"من روانشناسی پژوهش میکنم و میدونم مردا به چیزی فکر میکنن ،فک

کنم شمارو خجالت زده کردم درسته؟

پسر داد زد:"200 تووووووومن برا یه شب!!!؟خیلی زیااااااده!"

و تموم دانشجوهام که تو کتابخونه بودن به دختر زل زدن

پسر به گوش دختر گف:"من حقوق میخونم و میدونم چطور شخص بیگناه رو گناهکار جلوه بدم!

[ 6 مرداد 1393برچسب:دختر,پسر,دانشجو, ] [ 23:57 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد