.

.

دریافت کد باکس غمنامه

غمنامه

بیوه زنی
سالها پشت در حیاط
منتظر شوهرش مانده
به جنگ رفت و دیگر برنگشت
چند کوچه بالاتر
پسری ، پیراهن برادر بزرگترش را می پوشد
کمی بزرگ است / اما سوراخ ندارد ، همین کافیست
پدری در راهروی بیمارستان ، باران می شود
بچه اش در اتاق سی سی یو با مرگ می جنگد
آنطرف تر
تصویری غمگین انگیز از چشمان اشک آلود دختری در دادگاه
پدر و مادری که به آخر رسیده اند و بچه ای که این وسط قربانی سرنوشت شوم طلاق می شود
صدای آژیر آمبولانس در خیابان پیچیده
دختری رگ دستانش را زده
قربانی حادثه ی تلخ تجاوز سه نفره
غم ، غم ، غم
و خدا ...
خدایا چقدر غمگین بودی وقتی دنیا را آفریدی؟

[ یک شنبه 8 مهر 1393برچسب:دلنوشته های من,غمنامه, ] [ 20:55 ] [ ابراهیم حسینی ]
[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد